زکات علم

علی(ع) می‌فرمایند: «زَکَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ ؛ زکات علم، پخش کردن آن است.»

زکات علم

علی(ع) می‌فرمایند: «زَکَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ ؛ زکات علم، پخش کردن آن است.»

زکات علم
حقیر احد ایمانی، در این وبلاگ تخصّصی، حاصل تحقیقات خود را تقدیم دانش‌پژوهان و حقیقت‌جویان می‌کنم. باشد که خداوند متعال نیز این بنده‌ی ناچیزش را از علم خویش برخوردار کند.
۱۷ آبان ۰۱ ، ۰۰:۰۸

دین و تکلیف در بین حیوانات

دین و تکلیف در بین حیوانات

 

 

«عَن ابْنِ‌عَبَّاسٍ (رحمة الله علیه) قَالَ: جاء عَبْدِاللَّهِ ‌بْنِ ‌سَلَامٍ إِلَی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) و قَال أَنَا مِنْ رُسُلِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ مِمَّنْ قَرَأَ التَّوْرَاهَ وَ أَنَا رَسُولُ الْیَهُودِ إِلَیْکَ مَعَ شَیْءٍ لِتُبَیِّنَهُ لَنَا مَا هُوَ وَ أَنْتَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) اجْلِسْ یَا ابْنَ سَلَامٍ وَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ ... قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ نَبِیٍّ لَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ لَا مِنَ الطَّیْرِ وَ لَا مِنَ الْوَحْشِ قَالَ یَا ابْنَ سَلَامٍ ذَلِکَ النَّمْلَةُ الَّتِی أَنْذَرَتْ قَوْمَهَا حِینَ قَالَتْ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ.» ؛ «ابن‌عبّاس ـ رحمة الله علیه ـ نقل می‌کند: عبدالله ‌بن ‌سلام نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «من عبداللَّه ‌بن ‌سلام هستم از فرستادگان بنی‌اسرائیل و از کسانی هستم که تورات را خوانده‌اند و من نماینده و پیک یهود به‌ سوی تو هستم با پرسش‌هایی که آن‌ها را برای ما شرح دهی و تو از نیکوکارانی». پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ای ابن ‌سلام! بنشین و هر چه می‌خواهی بپرس» ... گفت: «مرا آگاه کن که، کدام پیغمبر است که نه جنّ بود، نه انسان بود، نه پرنده بود و نه وحشی؟» پیامبر(ص) فرمودند: «آن، همان مورچه‌ای بود که قومش را بیم داد و گفت: و یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ».» (بحار الأنوار، ج57، ص249)

همچنین ذیل (آیه 68 سوره نحل)، آمده:

«مَسَائِلُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ وَ کَانَ اسْمُهُ إِسْمَاوِیلَ فَسَمَّاهُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) عَبْدَ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رحمة الله علیه) قَال قَال عَبْدِاللَّهِ ‌بْنِ ‌سَلَامٍ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) فَأَخْبِرْنِی عَنْ مَنْ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ لَا مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْمَلَائِکَه وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ وَ لَا مِنَ الْوَحْشِ مَا هُوَ قَالَ یَا ابْنَ سَلَامٍ النَّحْلُ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهَا أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله).»

«ابن‌عباس ـ رحمة الله علیه ـ نقل کرده که: عبدالله‌ بن‌ سلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! به من بگو، آن چه چیزی بود که خداوند به او وحی کرد که نه جنّ بود، نه فرشته، نه انسان و نه وحشی؟» فرمودند: «ای ابن سلام! آن زنبور عسل بود که خداوند به او وحی کرد که: أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ». گفت: «درست گفتی ای محمّد(صلی الله علیه و آله)».» (بحارالأنوار، ج57، ص249)

 

خداوند متعال می‌فرماید:«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّه یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیرُ صَافَّاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللّه عَلیمٌ بِما یفْعَلُونَ» ؛ «آیا ندیدى تمام آنان که در آسمان‌ها و زمین هستند براى خدا تسبیح مى‏کنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند؟! هر یک از آن‌ها نماز و تسبیح خود را مى‏داند؛ و خداوند به آن‌چه انجام می‌دهند داناست.»

همچنین فرمود: «و سلیمان وارث داود شد، و گفت:«اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده؛ این فضیلت آشکارى است.» (16) لشکریان سلیمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آن قدر زیاد بودند که باید توقّف مى‏کردند تا به هم ملحق شوند. (17) (آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه‏اى گفت: «به لانه‏هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمى‏فهمند.» (18) سلیمان از سخن او تبسّمى کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمت‌هایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام کن، و توفیق ده تا عمل صالحى که موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا به رحمت خود در زمره‌ی بندگان صالحت وارد کن!» (19) (سلیمان) در جستجوى آن پرنده (هدهد) برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمى‏بینم، یا این‌که او از غایبان است؟! (20) قطعاً او را کیفر شدیدى خواهم داد، یا او را ذبح مى‏کنم، یا باید دلیل روشنى(جهت غیبتش) براى من بیاورد. (21) چندان درنگ نکرد ]که هدهد آمد و[ گفت: «من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى نیافتى؛ من از سرزمین سبأ یک خبر قطعى براى تو آورده‏ام. (22) من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مى‏کند، و همه چیز در اختیار دارد، و تخت عظیمى دارد. (23) او و قومش را دیدم که براى غیر خدا ـ برای خورشید ـ سجده مى‏کنند؛ و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آن‌ها را از راه بازداشته؛ و از این‌رو هدایت نمى‏شوند.» (24) چرا براى خداوندى سجده نمى‏کنند که آن‌چه را در آسمان‌ها و زمین پنهان است خارج مى‏سازد، و آن‌چه را پنهان مى‏دارید یا آشکار مى‏کنید مى‏داند؟! (25) خداوندى که معبودى جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است! (26) (سلیمان) گفت: «ما تحقیق مى‏کنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغگویان هستى؟ (27) این نامه‌ی مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد(و در گوشه‏اى توقّف کن) ببین آن‌ها چه عکس العملى نشان مى‏دهند!» (سوره نمل)

از این آیات شریفه به وضوح معلوم است که مورچه‌ی مذکور، فهم و شعور بالایی داشته و در برابر همنوعان خود احساس مسئولیّت و تکلیف می‌کرده؛ لذا به آن‌ها هشدار می‌دهد که به لانه‌های خود بروند تا زیر پای لشکر سلیمان ـ علیه السّلام ـ نمانند.

ذیل جریان این مورچه، روایتی وارد شده که بسیار شگفت است.

«دَاوُدُ بْنُ سُلَیمَانَ الْغَازِی قَالَ سَمِعْتُ عَلِی بْنَ مُوسَى الرِّضَا یقُولُ عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قَالَ لَمَّا قَالَتِ النَّمْلَةُ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ حَمَلَتِ الرِّیحُ صَوْتَ النَّمْلَةِ إِلَى سُلَیمَانَ(ع) وَ هُوَ مَارٌّ فِی الْهَوَاءِ وَ الرِّیحُ قَدْ حَمَلَتْهُ فَوَقَفَ وَ قَالَ عَلَی بِالنَّمْلَةِ فَلَمَّا أُتِی بِهَا قَالَ سُلَیمَانُ یا أَیهَا النَّمْلَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنِّی نَبِی اللّه وَ أَنِّی لَا أَظْلِمُ أَحَداً قَالَتِ النَّمْلَةُ بَلَى قَالَ سُلَیمَانُ ع فَلِمَ حَذَّرْتِهِمْ ظُلْمِی فَقُلْتِ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ قَالَتِ النَّمْلَةُ خَشِیتُ أَنْ ینظر [ینْظُرُوا] إِلَى زِینَتِک فَیفْتَتِنُوا بِهَا فَیبْعُدُونَ عَنْ ذِکرِ اللّه تَعَالَى ثُمَّ قَالَتِ النَّمْلَةُ أَنْتَ أَکبَرُ أَمْ أَبُوک دَاوُدُ قَالَ سُلَیمَانُ بَلْ أَبِی دَاوُدُ قَالَتِ النَّمْلَةُ فَلِمَ زِیدَ فِی حُرُوفِ اسْمِک حَرْفٌ عَلَى حُرُوفِ اسْمِ أَبِیک دَاوُدَ قَالَ سُلَیمَانُ مَا لِی بِهَذَا عِلْمٌ قَالَتِ النَّمْلَةُ لِأَنَّ أَبَاک دَاوُدَ(ع) دَاوَى جُرْحَهُ بِوُدٍّ فَسُمِّی دَاوُدَ وَ أَنْتَ یا سُلَیمَانُ أَرْجُو أَنْ تَلْحَقَ بِأَبِیک قَالَتِ النَّمْلَةُ هَلْ تَدْرِی لِمَ سُخِّرَتْ لَک الرِّیحُ مِنْ بَینِ سَائِرِ الْمَمْلَکةِ قَالَ سُلَیمَانُ مَا لِی بِهَذَا عِلْمٌ قَالَتِ النَّمْلَةُ یعْنِی عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِک لَوْ سَخَّرْتُ لَک جَمِیعَ الْمَمْلَکةِ کمَا سَخَّرْتُ لَک هَذِهِ الرِّیحَ لَکانَ زَوَالُهَا مِنْ یدِک کزَوَالِ الرِّیحِ فَحِینَئِذٍ تَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها.» (عیون اخبار الرّضا، شیخ صدوق، ج2، ص78)

ترجمه:

«داود بن سلیمان الغازى گوید: از على بن موسى الرّضا ـ علیهما السّلام ـ شنیدم که مى‏فرمودند: پدرم موسى بن جعفر ـ علیهما السّلام ـ از پدرشان جعفر بن محمّد ـ علیهما السّلام ـ نقل کردند که در ذیل فرموده‌ی خداى عزّ و جلّ که فرمود: «فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها؛ سلیمان از سخن مور بخندید» فرمودند: وقتى مورى به موران دیگر گفت: «یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ ؛ اى موران همه به خانه‏هاى خود روید تا مبادا سلیمان و سپاهش ندانسته شما را پایمال کنند!» باد ـ که حضرت سلیمان را در هوا حمل مى‏کرد ـ صداى مور را به آن حضرت رساند؛ بلافاصله سلیمان توقف نمود و  فرمود: مور را نزد من حاضر کنید! وقتى مور را نزد آن جناب آوردند، حضرت فرمود: اى مور! مگر نمى‏‌دانى که من پیامبرم و به کسى ظلم و ستم نمى‏‌کنم؟ مور گفت: چرا مى‏دانم. سلیمان فرمود: پس چرا موران را از ستم من بر حذر داشته و گفتى: اى موران به منزل‏هاى خود روید؟ مور گفت: ترسیدم به آرایش و زینت دستگاه تو نظر کرده و فریفته‌ی آن شده، در نتیجه غیر خداى متعال را عبادت کنند. سپس گفت: آیا تو بزرگ‌تر هستی یا پدرت داود؟ سلیمان گفت: البته پدرم داود. مور گفت: پس چرا در حروف اسم تو حرفى زائد بر حروف اسم پدرت مى‏باشد؟ سلیمان گفت: نمى‏دانم. مور گفت: جهتش آن است که پدرت داود جراحتش را با «ودّ» و محبّت خدا مداوا نمود؛ پس داود نامیده شد و امیدوارم که تو به پدرت ملحق شوى. سپس مور گفت: مى‏‌دانى چرا از میان همه‌ی موجودات تحت فرمانت، باد مسخّر و رام تو گشت؟ سلیمان گفت: نمی‌‏دانم. مور گفت: خداوند عزّ و جلّ مقصودش این بود که به تو بفهماند اگر تمام مملکت مسخّر تو شوند زوالشان همچون زوال و رها شدن باد از دست تو است، در این وقت بود که سلیمان از سخن مور بخندید.»

نظرات  (۱)

۱۷ آبان ۰۱ ، ۰۱:۵۵ شاگرد بنّا

سبحان الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی